خيلي وقت بود يه
ايده واسه شب يلدا تو ذهنم بود هر سال ميگفتم "ولش كن بذار سال بعد".
اين ايده از
اينجا به ذهنم رسيد كه سالها پيش -در دوران جواني من- توي مغازه هايي كه اجناس
خارجي ميفروختن يه سري شيشه عسل بود كه دور تا دور شيشه اش آجيل چيده شده بود
اينقدر هم چشمنواز بودن كه حتي مني كه هيچوقت هوس خريدن خوراكيهاي فانتزي به سرم
نميزنه وسوسه ميشدم بخرم. و البته ماماني خانم جلوم رو ميگرفتند كه: "خب
↧